رهبر دربارهی سفر برای تحویل سال( چندسال پیش): ببینید هرکس کجا میرود، بعضیها به حرم امام رضا میروند( آدم خوبها) و بعضی به تخت جمشید (آدمهای نه چندان خوب)
علی(ع): شایسته نیست سفر مگر برای سه کار: یکی ترمیم امر معاش و دوّم قدمگذاشتن در راه معاد و سوم «کامجویی و شادکامی در راه غیر حرام».
بزرگان نظام: بعد از انتخابات اشتباهاتی جزئی هم بود که بیجهت بزرگ شد
سختترین گناه، گناهی ست که شخص آنرا ناچیز و آسان بپندارد.
هاله نور، نرخ تورّم، قاتل ندا، سکته یا خودکشی پزشک کهریزک، ترانه موسوی در کانادا، رأی گرفتن از مجلس به امر رهبر برای کردان، آمار نظرسنجی پیش از انتخابات به سود احمدینژاد و ...
اگر دروغبگویی، خدا مهری بر پیشانیت زند که هیچ دستار و عمّامهای آنرا نپوشاند.
دعوت از بازداشتشدگان به طلب عفو برای تخفیف مجازات
اگر امید و آرزویت فنا شود، بهتر از آن است که نیاز از ناجوانمرد بخواهی... در فقر مردن بهتر است تا از بدخویان چیزی خواستن.
القاب و عناوین بیشمار، ستودن تبعیّت محض و گفتاری مانند « پیروی از رهبر پیروی از خداست»
(خطاب به مالک اشتر): خود را مأمور و فرمانده مخوان و دیگران را ناگزیر به اطاعت از خویش مکن که چنین کاری باعث فساد دل و سستی دین و نابودی نعمتهای خداوندی میگردد.
تبعیض قضایی، آموزشی و رفاهی در حقّ افرادی که دارای دین، مذهب یا عقیدهی دیگری دارند
مردم دو گونهاند یا برادر دینی تو هستند یا همنوع تو، پس اگر علّت و سببهایی باعث شد آنان از روی سهو یا عمد دچار لغزش شوند، با آنان با عفو و گذشت مواجه شو همچنان که دوست داری خدا تو را بیامرزد.
تحقیقات برای نظارت استصوابی، سرکشی در حریم خصوصی افراد، دستگیری و محاکمه اشخاص بر اساس شنود تلفنی و مانند آن
(ای مالک)...از میان مردم با آن کس که دربازگو کردن زشتی دیگران اصرار دارد، دشمن باش و در آنچه از خطاهای مردم که از نظر تو پوشیده است کنجکاوی مکن که تو موظّفی حتّی عیب آشکار آنان را پوشیده داری.
رد کردن دست دوستی دیگران(آمریکا) به بهانهی اینکه دشمنند و صادق نیستند
(ای مالک)...از صلح و سازشی که رضای پروردگار در آن است و ممکن است دشمنت تو را به آن فرابخواند سرپیچی مکن زیرا در صلح، آرامش سپاه و آسایش کشور و فراغت از اندوهها وجود دارد امّا پس از صلح پیوسته محتاط و مراقب دشمن باش ولی پیمانشکنی نیز مکن.
قتلهای زنجیرهای، کشتگان پس از انتخابات (عمدی) و جانباختگان در زندان مانند زهرا کاظمی (سهوی) بدون پیگیری ماندهاند، برخی دلیلش را مصالح نظام میدانند. بعضی پا را فراتر مینهند و چنین چیزی را در آینده نیز لازم میدانند.
تو ای مالک از خونی که به ناحق ریخته شود سخت بپرهیز زیرا هیچ چیز عذاب را نزدیکتر و رنج را بزرگتر و نعمت را نابودکنندهتر از خونی که به ناحق ریخته شود نیست و روز رستاخیز اوّلین موضوعی که به آن رسیدگی شود موضوع خونهای به ناحق ریخته شده است. اگر به عمد کسی را کشتی نزد خدا و من عذری نداری و قصاص تن به تن در حق تو لازم میآید و اگر کسی را به اشتباه کشتی ... مبادا که خونبهای مقتول را نپردازی.
ردکردن مراسم بخردانهی سنّتی و باستانی صرفاً به دلیل آنکه جزو سنّتهای اسلامی نیستند
ای مالک سنّتهای شایستهی بزرگان این امّت و ملّت (قبطیان مصری) را مشکن. زیرا آن رسم و روشی است که انس و الفت دیرگسل آنان به وسیلهی آن ایجاد شده و کار مردم بر اساس آن انتظام یافته است و نباید سنّت و طریقهای را به کار بری که به چیزی از سنّتهای گذشته زیان رسد که اگر چنین کنی سودش برای کسی که آنها را بنا نهاد و زیانش برای تو باقی میماند.
آقا خصلتشان این است که اگر فشار بر ایشان بیاید حتی اگر موضع حق باشد، قبول نمیکنند(کتاب خاطرات ناطق نوری)
(ای مالک)...برگزیدهترین وزیران وزیریست که سخن حق را هرچند تلخ و شدید باشد با تو بگوید و کمتر تو را در گفتار و رفتاری که خدا و رسولش نپسندند بستاید، هرچند که سخن تلخ و ستایش ننمودنش باعث دلتنگی و ناخرسندیت شود... (جای دیگر): حق را بگو هرچند علیه خودت باشد.
۱۳۸۹ فروردین ۱۴, شنبه
سالی که گذشت
در همهمه قدم هایی که پرشتاب به ناکجا می دوند، سرفه های ممتد از بوی تند اشک آور، سکندری خوردن در جوب، در وحشت از سرهای خونین و بینی های شکسته و پیرهن های پاره، آیا کسی دید که تو دست مرا آرام فشردی؟ کسی شنید که قلب من چه پر تپش می زد؟ کسی پاهای لرزان مرا از زیر شلوار جین کلفتم نوشت؟
از سالی که گذراندیم، فقط نباید انبوه خبرها و تحلیل ها و مقاله ها و آه ها باقی بماند. باید بنویسیم که در نگاه اول به عکس سهراب، مرگ نیست که به ذهن می ماسد، چشم ها و ترکیب صورت زیبایش است. باید از لبخند ندا بنویسیم و ابریشم موهایش که روی شانه هایش ریخته. از آن روز بنویسیم که بطری های آب را دهان به دهان در خیابان گرداندیم و سیگار ها را دسته جمعی پک زدیم. از آن روز که نترسیدیم، نترسیدیم و همه با هم بودیم.
بنویسیم که در سال 88 قدم هایمان با تهران آشتی کرد. غریبگی مفهوم خود را از دست داد. که هر کوچه و هر سنگ و هر بقالی این شهر، آشنا شد؛ خاطره شد. بنویسیم که بی پروا سوار ماشین های غریبه شدیم و اخبار دست اول را بلند داد کشیدیم. که با غریبه ها دست دادیم، که به غریبه ها گفتیم: بچه ها مواظب خودتان باشید.
تهران، این شهر خاکستری غمگین، با دلخوشی های بسیار کوچکش، ما را در جیب کت قدیمی خود پنهان کرد. حلقه های رفاقت از خانه های تنگمان به خیابان آمد و خون دست هایمان را به هم آشتی داد.
از سال 88 اگر نوشتیم، به کلی گویی های روزنامه نگارانه و جامعه شناسانه بسنده نکنیم. از لرزش صدا بنویسیم بعد از یک ربع "مرگ بر دیکتاتور گفتن". از " برادر رفتگر! محمودو بردار ببر"، از "پلیس ضد شورش، احمدیو بشورش"، از پلاکاردهایی که خودمان ساختیم، از شعرهایی که دوست داشتیم و به میدان شهر بردیم.
از خودمان، از این رفاقت جدید، بنویسیم.
اشتراک در:
پستها (Atom)